نقد فیلم | داستان ریگهای روان زیر خاکستر
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، وقتی برای اولین بار با فیلم اشیا از آنچه که در آینه میبینید به شما نزدیکتر است؛ مواجه شدیم، شاید دیگر باورمان نمیشد که خالق شیار 143 و نفس همان نرگس آبیار قدیمی باشد و این جهش برای خیلیها جالب و تعجبآور بود.
«شبی که ماه کامل شد» روایتی از زندگی خانواده برادر عبدالمالک ریگی است که در التهابهای فعالیت جندالله در سیستان و بلوچستان شکل گرفت. این فیلم در سکوت خبری جلوی دوربین رفت، لوکیشن فیلم در ایران و پاکستان فیلمبرداری شد و هوتن شکیبا نقش اول فیلم را بعد از انصراف هومن سیدی همراه با الناز شاکردوست و شبنم مقدمی برعهده گرفت.
نبض ایران در اختیار تروریستها
گویشهای موجود در فیلم بلوچی و قمی است. خانواده ریگی به زبان بلوچی صحبت کنند، شبنم مقدمی در نقش مادر فائزه و الناز شاکردوست در نقش فائزه همسر عبدالحمید ریگی ایفای نقش کرده است که به گویش قمی صحبت میکنند. البته تسلط گویشی در فیلم موجب تعجب همگان شد.
میتوان این نکته را هم قابل توجه دانست که دختر قمی در قلب پاکستان و مقر تروریستها چه میکند و از نگاه نشانهشناختی میتواند این نکته را تداعی کند که اندیشه جمهوری اسلامی در تسخیر تفکر تندروانه جریان تفکیری است و امروز هم سیستان و بلوچستان درگیر یک نبرد ایدئولوژیک میان اسلام و وهابیت است. البته جریان مولوی اصلی اهل سنت در زاهدان بارها به شیوههای مختلف از این جریانات حمایت کرده است.
پیشینه بازیگران وقتی معیار نیست
درست است که بازیگران در جای خود توانستهاند، شکل خوبی به بازی بدهند؛ ولی چیزی که شاید مورد توجه کارگردان اثر یعنی نرگس آبیار قرار نگرفته است، سابقه بازیگری هر کدام از اینها بود. یعنی هوتن شکیبا با لیسانسهها در نقشی کاملا طنز معروف میشود و الناز شاکردوست تاکنون مادر بودن را در آثار خود تجربه نکرده و همواره در نقشهایی همچون فیلم رسوایی بازی کرده است.
مسئله مهم در انتخاب بازیگران توجه چهره به شخصیت است، حالا عبدالحمید با لهجه سیستانی خودش در کنار فائزه با مادر و پدری که عبدالمالک و برادرانش را قبول ندارند، یکی شده است و نام بازیگران به خاطر اقتباس از یک داستان واقعی انتخاب شده است و رفتار بازیگران در مقابل همدیگر هنوز پخته نشده است، یعنی درام داستان کمی با مخاطب تعارف دارد و نمیتواند از داخل قلب آن بازیگر شوخ و سست عنصر لیسانسهها در بیاورید.
خط سیر داستان عشق به اضافه تکفیر
مفهوم اصلی داستان درباره ستمی است که به مردم زاهدان رفته بود. جریان جندالشیطان تلاش کرده است تا برای جنگ با ایران، مردم را قربانی کند و شبهگروههای نظامی سعی داشتند تا امنیت را از شهرها دور کنند. ابتدا زاهدان، بعد شیراز و آرام آرام تمام ایران هدف خصم جریان منحرف بشود.
دسته بندی مفاهیم
1- فرهنگ عامه؛ کارگردان عمق فاصله بعضی از مردم ما نسبت به اتفاقات سیاسی و بی توجهی آنها از اخبار را در فیلم به نمایش گذاشته است. آنجا که خانواده فائزه توجهی به خانواده ریگی ندارند یا اینکه عشق تنها مسئله است، برادر فائزه زندگی جاهلانه یک جوان غافل را پی میگیرد که در نهایت همین غفلتش سرش را به باد میدهد.
2- خانواده فائزه نماینده مردم دردکشیده از آسیبهای ترور وحشتناک ریگی در زاهدان است. مادر فائزه وقتی از بی بی سی عربی به طور زنده سربریدن پسرش را به تماشا مینشیند، تمام دردهای یک مادر را به خوبی به تصویر میکشد.
3- دقت کردید که نمیتوانید از عبدالحمید متنفر بشوید، هر وقت عبدالحمید با فائزه درگیر میشود یا اتفاقی میافتد که برای فائزه ناراحت کننده است، عبدالحمید میگوید که «فائزه جات کجاست؟»
4- فاصله علم تا عمل این گروهها در سکانسی به زیبایی نمایش داده شد، عبدالمجید برادر عبدالحمید وقتی در برابر برادرش قرار میگیرد و داستان قتل برادر فائزه را توجیه میکند، پدرشان وارد میشود و او را از خدا میترساند ولی عبدالمجید بی رحمانه به پدر حمله میکند و همین تناقض سبب میشود که مخاطب به این فکر کند که میان گفتار تا عمل این جماعت چقدر فاصله است.
5- مادر عبدالحمید تنها مظلوم داستان است که کوه رنج را با خود حمل میکند، همسر او در چند جای صحنه با فریادش، خود را خالی میکند ولی مادر میسوزد و رنج میکشد.
مفاهیمی که در فیلم از آن غفلت شده بود
مهمترین مسئلهای که در فیلم از آن غفلت شده بود، نقش نهادهای اطلاعاتی در مدیریت عبدالمالک ریگی است. هر چند که در فیلم اشارههای به حضور اینها میشود و از طرف دیگر کارگردان گفته بود که در تلاش است تا عاشقانههای فائزه و عبدالحمید را به تصویر بکشد و مهمترین سوالی که ذهن مخاطب را به چالش میکشد، یک چرای بزرگ است، همان سوالی که میتواند ورود ما را به عرصههای دیگر آسان کند. هزینه این فیلم با این موضوع ناب نباید در ساختار درام صرف باشد.
کلام آخر
فیلم تمام شد ولی داستان رها شد، تنها اتفاقی بدی که بعد از دوساعت فیلم میتوانست ما را درگیر خود کند، افسوس مخاطبان فیلم از پایان آن بود که چرا اینقدر بد باید تمام شود. کپشن ابتدای فیلم راهگشای ابتدای داستان است ولی کپشن انتهایی فیلم بسیار بد بود. ای کاش داستان به اتمام میرسید. شاید شما که فیلم را دیدهاید با خود بگویید که فیلم تمام شد و فائزه کشته شد –در ذهن عبدالحمید یا در دنیای واقع- و نهایتا هم در دام افتاد ولی مسئله چیز دیگری است. مسئله رها شدن پایان داستان است که بسیار در چشم میزند. /882/ی703/س
علی اصغر سیاحت هویدا